شوونيست چه بر سر تبريز آورده است؟
شوونيست چه بر سر تبريز آورده است؟
تبريز زشت و تبریز زيبا !
میللی شورا- اول خرداد: پيشينيان تبريز را سرزمين فرهنگ و هنر و مهد پرورش فكر و انديشه ناميدهاند. اما امروزه در پس غبارهاي سنگيني كه روي ارزشها را نامردانه پوشانيده است، مصداق اين گفته را بايد به هويتي فراموششده تعبير كرد.
تبريز هر آنقدر كه بر محور اقتصاد صنعتي و تجاري چرخيده، به همان قدر از هويت فرهنگي و فرهنگسازي فاصله گرفته و محلي براي هنرمندان و نخبگان فرهنگ و ادب باقي نگذاشته است. سيماي شهر در سويي از زرق و برق ثروتهايي بادآورده كه سپاسگزار تورم شتابان ساليان اخير بوده است، درخشيده و در سويي ديگر زير بافتهاي فرسوده در زير لحافي از غبار زمانه آرام به خواب رفته است. تضاد و تعارض اين دو سو چنان است كه طبل گستردگي شكاف طبقاتي چشمگير در سطح شهر را بر بام هر خانهاي، جداجدا به صدا درآورده است.
تبريز امروز، اصلا يكدست نيست. نه ثروت آن يكدست است و نه فقر آن. ظاهر و باطن شهر كاملا فرق كرده و زمانهاي كه همگان به داد همديگر ميرسيدهاند، به گذشتهها تعلق يافته است. گرچه هنوز سنت نيك رسيدگي به حال و روز مستمندان باقي است، ولي تكو توكي از متكديان كه در كنار ديوارهاي شهر نشستهاند، خبرهاي ناخوشايندي از ضعف سنت حسنه تبريزيان منتشر كرده است.
زماني بود كه تبريز با همه بزرگياش به يكدستي معروف بود، سيماي شهر از حيث خيابانبنديها و بافت محلهها با آن معماري ويژه درونگرايي كه داشت در تمام شهر از نوعي وحدت سليقه برخوردار بود كه امروز ديگر از آن برخوردار نيست. مردم شهر در آن زمان يا در مساجد و تكايا جمع هميشگي داشتند يا در انجمنهاي مدني و ادبي و هنري، ميان اين هر دو گروه اما، پيوندهاي فكري ويژهاي وجود داشت كه دست در دست همديگر به مكانيسمي تاريخساز جريان ميبخشيد. در جريان چنان مكانيسمي بود كه مردم شهر از هر طبقهاي كه بودند، از عامي و عادي يا با سواد و بيسواد در محاورهاي هميشگي، پيوسته از آخرين خبرها مطلع بوده و در تصميمسازيها به اجماع عمل ميكردند.
اقتصاد امروز تبريز
اما امروزه تبريز، به دو قطب كه نه، بلكه به چندين قطب تقسيم شده است. كما اينكه در جريان سازندگيهاي ساليان اخير، اولا گروهي از تبريزيها با ابتكار شخصي، كارگاههاي قديمي و كوچك خود را به كارخانههايي عظيم تبديل كردهاند كه مدام ثروت توليد ميكند. اين ويژگي تبريزيها، البته پيوسته براي مردم اين شهر كه از مساعدتهاي دولتي چندان بهرهمند نبودهاند، وجود داشته است و تبريزيها در هر زماني متكي به تواناييها و توانمنديهاي خود آنقدر در شهر سرمايهگذاري كردهاند كه سيماي فقر را حتيالامكان بپوشاند. با اين حال ويژگيهاي اقتصاد صنعتي ايران امروز، اين صنعتگران متكي به خود را هم آزار ميدهد. آفتي كه به جان اقتصاد صنعتي افتاده است، اگرچه به يمن صادرات نسبتا انبوه توليدات كارخانههاي اين شهر و شهرت و كيفيت نسبتا مطلوب اكثريت آنها در بازار داخلي آسيبهاي بالقوه را تا حدودي در اين شهر كاهش داده است، ولي انكار نبايد كرد كه در صورت سلامت پيكره اين بخش از اقتصاد كشور، اقتصاد صنعتي تبريز توانمندي بالقوهاي را به نمايش ميگذاشت. البته همين اقتصاد صنعتي شهر كه گفته ميشود به لحاظ كثرت كارخانهها و تنوع توليدات دومين قطب صنعتي بزرگ كشور پس از تهران را تشكيل ميدهد، به شكلگيري ويژگي ديگر اين شهر به عنوان دومين شهر نمايشگاهي ايران كمك كرده است.
تبريز با همين خصوصيت، اگر چه در متن اقتصاد صنعتي كشور نقش مهمي را ايفا ميكند، اما در محدوده خود، در برابر اقتصاد تجاري اين شهر تا حدود قابل توجهي منفعل است. به بيان بهتر صاحبان كارخانههاي صنعتي و معدني و كارگاههاي توليدي، گر چه از طبقه ممتاز اقتصادي شهر هستند، اما در برابر بازارگردانان اين شهر چندان قدر محسوب نميشوند. ويژگي جامعهشناختي تبريزيها از ديرباز به تجارت اهميت محسوس داده؛ به طوريكه داشتن يك مغازه ولو كوچك به عنوان مقدمهاي براي ورود به عرصههاي بزرگتر براي هر شهروند تبريزي جزو اوجب واجبات است. حتي با همين روحيه است كه بسياري از كارمندان و فرهنگيان در اين شهر براي كار بعدازظهر خود، مغازهاي را ولو به صورت اجاره تدارك ديدهاند تا نواقص درآمد و معاش خود را از آن طريق تامين كنند كه تامين هم ميكنند.
بخش اقتصاد تجاري شهر به يمن ويژگيهايي كه دارد بسيار فعالانه عمل ميكند. نخست شايد به دليل ويژگيهاي توليدات كارگاهي و صنفي اين بخش باشد كه در نوع خود در سراسر ايران شهرت دارد و از توليدات فرش دستباف كه امروزه پايي در حوزه كارخانههاي صنعتي و پايي در حوزه هنري گذاشته و البته در چنبره مشكلات اقتصادي كشور به نفس نفس افتاده است، گرفته تا مثلا صنعت كفشدوزي، صنايع دستي يا آجيل و خشكبار يا شيرينيهاي مختلف تبريز شهرت دارد.
نمايشگاههاي بسيار زيبا از انواع فرشهاي دستباف و تابلو فرشهاي بسيار نفيس، زيبايي ويژهاي به شهر داده است يا مثلا شيرينيهاي اين شهر با تنوع فراواني كه دارد در تمام ايران بينظير شمرده ميشود. صادرات اين گونه توليدات به ديگر شهرهاي داخلي يا مقاصد خارجي يا حجم قابل توجهي از خريدهاي مسافران از سوغاتيهاي ويژه تبريز، ثروت قابل توجهي را براي بخشي از اقتصاد تجاري تبريز به بار آورده است.
دومين ويژگي بارز در اين ميان، نوع سليقه مصرف تبريزيها است كه سبب شده است ميزان كالاهاي خارجي در اين شهر بيشتر باشد. در بازار پوشاك يا وسايل خانگي اين شهر، حجم كالاهاي خارجي يا پوشاك تركيه و ايتاليا بسيار چشمگير است. شيكپوشي و مشكلپسندي تبريزيها در نوع مصرف كالاها را به رونق صنعت طلا و جواهرسازي در اين شهر اضافه كنيد و آنگاه نتيجه بگيريد كه چرا بازار تبريز از رونق نسبي قابل توجهي برخوردار است.
به هر حال اقتصاد تجاري تبريز با ويژگيهايي كه دارد به عنوان يك قطب نيرومند در برابر اقتصاد صنعتي عمل ميكند. اما باز هم در برابر اين قطب، قطب ديگري وجود دارد كه از هر دو بخش ديگر فعالانهتر و قويتر عمل ميكند. نام اين قطب بخش مسكن است.
بخش مسكن در تبريز
البته به رغم شرايط كنوني اقتصاد ايران كه روند حركت بخش صنعت و بخش تجارت و خدمات در كل كشور را با مشكل روبهرو كرده است، تحليل وضعيت بخش مسكن نيز ساده نيست. به ظاهر آنچه كه ديده ميشود رونق ساخت ساختمانهاي بزرگ و بلندمرتبه در تبريز است كه حتي در شرايط عادي قيمت تمام شده آنها بسيار بالا است، با اين حال اينك در تبريز مسابقهاي در گرفته است كه ساختمانها هرچه رفيعتر و بلندمرتبهتر باشد، بهتر. جالب آن كه حتي آپارتمانها در مقياسها و متراژهاي كوچك ساخته نميشود و 200 يا 300 مترمربع آپارتمان براي خانوادههاي نه چندان پرجمعيت ساخته معمولي در بخش مسكن تبريزاست.
تحليل اين وضعيت ساختوساز كه اينك در مناطقي از شهر تبريز مثل كوي وليعصر، ايل گوئلي، باغميشه و رشديه تعميم يافته، گوياي اين واقعيت است كه اولا طبقهاي از جامعه تبريز به قدري مرفه شده كه از رشد روزافزون چنين تيپ ساختماني استقبال به عمل آورده و رونق بخش مسكن در حوزه ساختوسازهاي مجلل و گرانبها را تضمين كرده است. ثانيا با چنين وضعيتي، بهخصوص از اين جهت كه ساخت مقياسهاي كوچك در اين مناطق معمول نيست، نفوذ طبقه متوسط در داخل چنين جامعه مرفهي را مشكلتر كرده و شكاف طبقاتي را روزبهروز بيشتر ميسازد. ثالثا مدلي از شهرسازي در اين مناطق پياده شده كه با زيرساختهاي آن منطبق نيست. در خيابانها و كوچه پسكوچههايي كه چهل سال پيش مناسب شرايط آن زمان طراحي شده، نميتوان محلهاي مثل مانهاتان ساخت كه ظاهرا ساخته ميشود. رابعا وضعيت ساختوسازها و مدلهاي ساختماني كه در مناطق فوقالذكر ساخته شده، به تمركز سرمايه بخش مسكن در مناطق خاصي از شهر منجر شده كه كاملا هشداردهنده است. در حالي كه بيش از 2700 هكتار يا حدود 70درصد مساحت شهر تبريز همچنان در حصار بافتهاي فرسوده است، تمركز سرمايههاي بخش مسكن در مناطق خاصي از شهر با درايت و منطق مديريت شهري تعارض كامل دارد.
تبريز از نظر سطح بافتهاي فرسوده شهري در مقياس كشوري اولين شهر شمرده ميشود، حتي در تهران با وسعتي كه دارد و قدمت مناطق قديمي كه بعضا زمان ساخت آنها به دوران ناصرالدينشاه هم ميرسد، وسعت بافت فرسوده فقط 2500هكتار ذكر ميشود كه كمتر از وضعيت مشابه تبريز است. با اين حال توجه به اين بافتهاي قديمي و فرسوده كه به نوبه خود متضمن خطرات مختلف، از جمله سوانح طبيعي، آسيبهاي اجتماعي و امكان افزايش بزهكاريها است، جدي گرفته نشده است و درست به همين دليل مسافري كه از راه ميرسد در قضاوت خود ميماند كه آيا اين شهر زشت است يا زيبا؟ كدام يك از مناطق فوق اعياني شرق تبريز يا مناطق فوقالعاده فرسوده و فقير نماي مركزي يا شمال و جنوب مركزي شهر معرف تبريز امروز است؟
بخش توريسم در غربت
روشن است كه با چنين وضعيت بسيار متعارض كه در سيماي تبريز به وجود آمده به تقويت بخش توريسم نيز نميتوان اميدوار بود. تمركز مدنيت معاصر شهر تبريز در گوشهاي از اين شهر تاريخي كه نسبتي هم با سوابق افتخارآميز و افتخارآفرين آن نداشته، مجالي باقي نميگذارد كه هويت شهر تبريز آن گونه كه بوده و آن گونه كه بايد باشد به ديگران معرفي شود، بهويژه آن كه تبريز عليالاصول آن گونه كه در مقدمه اين مطلب نوشته شد، پيوسته شهري فرهنگي بوده و هويتي مستقل در فرهنگسازي و عرصه هنر داشته است، اما همين شهر امروز در نامگذاري خيابانها يا محلاتش وامانده و به يك سري اسامي روي آورده است كه مال خود تبريز نيست.
مضاف بر اين اصولا يك مركز توريستي بايد از هويتي برخوردار باشد كه مخاطبان خود را فرا بخواند، مثلا مشهد يا قم يا شيراز هويتي مذهبي دارند و توريستهاي مذهبي را به سمت خود ميكشند. اما تبريز بيشتر هويت فرهنگي داشته كه زماني فرهنگ دوستان و بزرگان عرصه فرهنگ را به سمت خود ميكشيده است. در چنين شهري اينك شمار كتابفروشيهايي كه در دو يا سه دهه پيش ايجاد شدهاند، انگشتشمار است. شش يا هفت سالن سينماي آن به گونهاي متروكه است كه رغبت و امنيت خاطر كسي را براي خود جلب نميكند.
دو يا سه سالن تئاتر كه هميشه هم بسته هستند، كل موجودي اين شهر در اين عرصه است. با آن همه غنايي كه در موسيقي آذري وجود دارد، نشاني از اركستر و تالارهاي هنري در اين شهر نيست.
به طور كل مديريت بخش توريسم در يك شهر را نميتوان به يك سازمان خاص مثل سازمان ايرانگردي و جهانگردي مرتبط دانست. در اين ميان شهرداريها وظيفهاي بسيار حساس دارند كه قابليتهاي بالفعل و بالقوه شهر را در عرصههاي مختلف بايد تقويت كند، سازماني مثل ايرانگردي و جهانگردي نهايتا در حوزههايي ميتواند فعال مايشاء باشد كه داراي شهرداري قدرتمند و توانا نيست، مثل كندوان.
كندوان، خيلي زشت
دهكده كندوان در 50كيلومتري تبريز يك نمونه آشكار از ضعف مديريت سازمان ايرانگردي و جهانگردي است كه در حوزه بخش توريسم تبريز عمل ميكند. آوازه دهكده كندوان به دليل دخمههاي كله قندي اين روستا است كه در گذر زمانهاي دور توسط ساكنان آن كنده شده و درون آن دخمهها به ماواي زندگي تبديل شده است. در بازديد از اين دخمهها تعجب و حيرت از ستيز آدميان با طبيعت براي تداوم زندگي و رحمت و رافت طبيعت كه براي پذيرايي از انسانها آغوش باز ميكند، به اوج خود ميرسد. اينجا شايد جزو نوادر آثار تاريخي- طبيعي است كه مانند آن را نميتوان در جايي ديگر يافت. اما متاسفانه در بازديد از اين شاهكار بيمانند توريستي، بايد دماغ خود را گرفت تا بوي پهن يا آغلها را كمتر احساس كرد يا پشگل گوسفندها كه بر گذرگاهها پراكنده است آزارت ندهد. روستاي كندوان اما، امروزه به بدترين صورت با ساختوسازهاي به شدت نامتناسب روبهرو شده كه افزايش جمعيت فقير روستا را جوابگو باشد، اين ساختوسازها با آجر يا خشت به هيچ وجه متناسب طبيعت اين روستا نيست كه متاسفانه روز به روز هم گسترش مييابد. راهنمايي هم از سوي سازمان ايرانگردي در آنجا نيست كه بازديدكنندگان را راهنمايي كند و از سوابق اين روستا بگويد. اما ميگويند در جوار اين روستا يك هتل پنج ستاره تدارك ديده شده است كه ساخته خواهد شد و البته اين هم از آن حرفها است كه آدمي را به خنده وا ميدارد. اي كاش سرمايهاي كه به منظور ساخت هتل 5 ستاره بايد صرف شود به مقياسي كوچكتر در ساماندهي سيماي توريستي كندوان هزينه شود.
روستاي حيلهور قطبي براي جذب توريست
در نزديكي روستاي كندوان روستايي ديگر است كه «حيلهور» ناميده ميشود. اين روستا كه در حال حاضر خالي از سكنه است و ظاهرا جمعيت آن در زمان حمله مغولها آن را ترك كردهاند، يك روستاي زيرزميني است كه نحوه مهندسي و كندن آن به نوبه خود شاهكاري متعلق به نسلهاي پيشين است. ورودي اين روستا يك دخمه كوچك است كه از آن دخمه راهروها، سالنها، اتاقها و بالاخره آغلهاي متعددي راه باز ميكند و به پيش ميرود. دخمهها البته كاملا تاريك هستند و فقط ميتوان با نور چراغ قوه پيش پاي خود را تشخيص داد. هيچگونه رسيدگي يا ذرهاي تجهيز اين دخمهها مثلا به نور برق يا نظافت داخلي آنها صورت نگرفته است تا اين روستاي زيرزميني به مركزي براي جلب توريست تبديل شود. اينگونه است كه بخش توريسم تبريز در عزلت واقع شده است. آيا توجهي مختصر به وضعيت صنعت توريسم در اين شهر، چه در داخل و چه در اطراف تبريز با توصيفي كه از ساير بخشهاي اقتصادي اين شهر شد، تحرك آفرين نخواهد بود؟
منبع: روزنامه دنيای اقتصاد
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home